"بخشی از مکالمات من و بابام"

من:پدر من گرسنه ام

پدر:سلام گرسنه , من پدر هستم

من:پدر من جدی ام!!

پدر:نه تو گرسنه ای

من:فکر میکنی با این کارات خوشمزه ای؟!

پدر:نه من پدر هستم!!

در کلاس درس ...اینا

معلم :برای بار هزارم ,این جمله رو تکرار کنید

کشاورزان در مزرعه مشغول کارند

دانش آموزان:خدا قــــــــــــوت

دیشب تا ساعت 5 پای کامپیوتر بیدار بودم؛
صبح پا شدم دیدم چشام شده کاسه خون
به لبم داغ جنون. به کنارم تو بمون. نرو با دیگرى
اون آخریا صدای دستاشون نمیاااااااد
عاهاااااااااااا